از خواب من پریده ای سرزده بی چراغی روشن کنی تا آخرجاده ی شب صبح را خبر کنی و من که از خواب هایم پریده ام بیدارمیمانم وبه تو فکر میکنم کجا بود که با پای خواب آمدیم و روز بود و خورشید در سای... بیشتر بخوانید
من آمدهام تا به جای پنجههای مردهی پاییز پنجههای زندهی تو را بپذیرم. من آمدهام تازهتر از هر روز تا تو را با پیشانیت بخاهم که بلندتر از رگبار است. میخواهم دوباره بیآغازم این بهاری را ک... بیشتر بخوانید
همیشهی من، هرگز بود غروب، پلی است از رویا به تاریکی تاریکی نگاه توست زیر پلکهای افتاده همیشهی من، هرگز بود غروب، ظهر توست منظومههاست، پنجرههای اتاق و آسمانی از شیشه میآید بر دستهای چه... بیشتر بخوانید
می گویم دوستت دارم و تو چونان گلدان اطلسی که در صبحگاهان آب مینوشد زیباتر میشوی! آنگاه خورشید از بین برگهایت به جهان دست میساید و میروبد از خاک، باران را! میگویم دوستت دارم بازوانت... بیشتر بخوانید
می گویم دوستت دارم و تو چونان گلدان اطلسی که در صبحگاهان آب مینوشد زیباتر میشوی! آنگاه خورشید از بین برگهایت به جهان دست میساید و میروبد از خاک، باران را! میگویم دوستت دارم بازوانت... بیشتر بخوانید