اگر بودی
محکم به سینه می چسباندمت و
برگ و شاخه هایمان در هم تنیده می شد
کبوتران شادی از لبهایم به لانه های تو پناه می گرفت و
از لانه های تو به فصل من و
از فصل من به أبدیت تو مهاجرت می کردند
کاش بودی تا ابرهایم را به هوای تو بلند می کردم
تا بال به سمت من می گشودی و
من باد ترانه ی دستهایت می شدم
کاش جاده ای که می رفت دوباره برگردد
من هنوز هم تمام غذاهای دونفره و لباسهامان
تمام اسناد هویتمان
پرسه و بوسه و آغوش و لبخندمان را
در این چمدان
با خود به همه جا کشانده ام.
"زاگرو نورالهی"